خدايا دلتنگ لحظه هاي ناب با تو بودنم
آن شبها که در دل تاريکي فقط
نگاه مهربان تو
روشنايي ظلمت دل سودا زده ام بود
بگذار
دوباره سجادهء رياکاري ام را قبل از سپيده دم
بگشايم...
..
دوباره
صدايي مرا مي خواند هر بامداد
و مي دانم ندايي از سوي توست
خدايا!
هنوز
با تمام اشتياقم خسته ام
خستگي هايم را تو بزدا خدايا!
مي
دانم که خوب مي داني لبريز اشتياقم..
.
.خداوندا برگ برگ زندگي ام را
که مي نگرم
حضور مهربانانهء تو را مي بينم
در لحظه هايي که
حتي غافل بوده ام
خدايا امروز دوباره ترسيدم يعني مي ترسم
از
اينکه اگر تو رهايم کرده بودي چه مي شد؟
از اينکه تو رهايم کني چه
خواهد شد؟
رهايم نکن خدايا - تنهايم مگذار
مرا به خاطر انسان
بودنم ببخش و به خاطر کرامت پروردگاريت
.